به نام مهربان ترینم...
(لطفا چند دقیقه ایی از وقتتون رو به خوندن این متن اختصاص بدید)
ساعت دوازده نیمه شب ...نیمه شعبان...توی یک خیابون...
یه ماشین مزاحم یه دختر میشه....دخترک جیغ میکشه اما همه ایستادند و نگاه میکنند...
کمی بعد یه پسر جوون دوان دوان میاد و با پسر ها درگیر میشه....یهو یکی از پسرا چاقوشو در میاره و شاهرگ گردن این پسر جوون رو میزنه...
همه فرار کردند و رفتند و این وسط یه جوون نوزده ساله روی زمین توی خونش غرق شده.
جوونی که از خیلی از ها مردتر بود..نگاه به سنش نکنید!!!
بلاخره دوست هاش سر رسیدند و زنگ زدند امبولانس
همون موقع ها بود که یه پیرمرد بهش گفت:
تو چیکار داشتی که دخالت کردی..میزاشتی کار خودشونو میکردن...ببین چه به روز خودت اوردی؟؟؟!!!
علی...پسرک نوزده ساله قصه ما ..با همون حال بد و نیمه جونش اروم میگه....ببخشید باباجان....من کمکشون کردم..اخه فکر میکردم ناموس و دختر شماست!!!!
پیرمرد سرشو میندازه پایین و ساکت میشه ....
پسرک بیهوش رو میبرن بیمارستان....اما هیچ بیمارستانی پذیرشش نمیکنه!!!اخه حالش بد بوده.....بلاخره یه ما بستریش میکنند و سریع میبرنش اتاق عمل...
زنده میمونه....اما دوسال پر از درد....
توی همین روزا یه نامه به رهبر مینویسه...
(اقا دردام زیاده ولی همش فدای شما....اقا جونمم فدای لبخند شما!)
یه مدت بعد.....سر در یکی از خونه ها مینویسند ....مراسم تشییع شهید علی خلیلی...شهید امر به معروف و نهی از منکر امروز ساعت.....
اره....علی اقای قصه ما به پاداشش رسید و بعد از متحمل شدن کلی درد....به لقاءالله پیوست....
این پسر به ظاهر کوچک....درس خیلی بزرگی به ما میده....اینکه میتونیم جای فیلم گرفتن و ایستادن و تماشا کردن و با هیجان تعریف کردن موضوع واسه بقیه.....بهشون کمک کنیم...
نه بخاطر اینکه بعدا یکی باشه بهمون کمک کنه...نه.....فقط واسه اینکه...اگه یه روزی....شاید اصلا روز قیامت. ....از مون پرسیدند..تو اونجا بودی و دیدی و چه کردی.....حرفی داشته باشیم برای گفتن...نه شرمندگی....
داداش علی ....چه خوب رفتی برادرم....
روحت شاد و یادت جاودان....
شادی روحشون صلوات..
الهم صل علی محمد و ال محمد. عجل فرجهم
مصطفی
یا علی
(الان که دارم فکر میکنم....میبینم..خیلیه که یه جوون که کلی ارزو داره برای نجات یه دختر خانم از جونش بگذره....)