به نام تک نوازنده عشق
وقتی خدا میشود زندگی ات....
زندگی ات میشود خدایی....
وقتی زندگی خدایی شود....
ارامشی میابی توام با عشق...
و این عشق چنان در جانت ریشه میزند.
که مشکلات میشود ...شکلات...
و زینب گفت:برای من جز زیبایی چیزی نبود...
و روزی...اگر این عشق را فراموش کنی...
حسرتی پدیدار میگردد..
به بزرگی حماقت های بشریت...
که جبران ناپذیر است ...
و وقتی منقطع شوی...
التماس کنی..پشیمان شوی..
دل شکسته...طلب بخشش کنی...
پروردگارت...میبخشاید..
و باز..خدایی میشوی...?
و چه حلاوتی دارد..
ارتباط دوباره با خدا...
التماس دعای شهادت دارم...
ارادتمند...مصطفی
بسم الله الرحمن الرحیم
فقط شهدا را که #تفحص نمی کنند!
گاهی باید آدم های زنده(#مرده) را هم
تفحص کرد و پیدا کرد!!
خود شان را...
#دل شان را...
عقل شان را...
.
گاهی در این #راه پر پیچ و خم!
مردانگی ، غیرت ، #دین ، عزت ، شرف ، #تقوا...
را گم می کنیم...
.
نمی گوییم نداریم!
داریم!
اما #گم می کنیم...
.
باید گشت و پیدا کرد...
نگردیم، وِل معطل هستیم!
باید بگردیم و در این #رمل زار دنیا!
که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر #رمل های #دنیا گم کند...
.
خودمان را پیدا کنیم...
ببینیم کجای قصه ایم...
کجای سپاه #مهدی عج هستیم...
کجا به درد #آقا خوردیم...
کجا #مثل آقا عمل کردیم...
.
کجا مثل #شهید دستواره؛
اینقدر کار کردیم تا از #خستگی خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم!
.
کجا مثل #شهید ابراهیم هادی برای فرار از
گناه چهره مان را ژولیده کردیم...
.
.
حرف آخر!
به قول بچه های #تفحص؛
نقطه صفر صفر و #گرا دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست...
.
همون #مادری که وقتی #شهید برونسی؛
راه را در #عملیات گم کرد!
وقتی #توسل به مادرش حضرت زهرا کرد!
.
حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!!
رفتند و #مسیر را پیدا کردند...
.
پس #گرا و نقطه صفر صفر!
دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست...
التماس دعای شهادت....
ارادتمند
مصطفی
.
بسم الله
.
.
شہـادتـــــــ ،
شوخـی نیـسـتــــ .
.
.
قـلبـــت
را بـو مـی کنند
.
.
بـوی دنـیـا داد ،
رهـــایـتـــ مـی کنند!!!
.
.
پی نوشت:
حاج حسین یکتا:
می گفت در عالم رویا؛
به شهید گفتم!
چرا برای ما #دعا نمی کنید که شهید بشیم!
می گفت ما دعا میکنیم؛
براتون #شهادت مینویسن،
ولی #گناه میکنید پاک میشه.
پ.ن¹:
و ما هنوز
دخـــــیلِ التماسمان را
به ضریحِ شهادت
بسته ایم.
#وَ_نَسألُ_أللهَ_مَنازِلَ_الشُّهداء
#شهادت
#شهید_نشم_میمیرم
#آرزو_بر_جوانان_عیب_نیست
#مدافع_حرم
#کار_دل_ست_عجیب_هوس_شهادت_دارد
#التماس_دعا
بسم رب شهید....
حیران و سرگردان راه میرود..کلافه است...
سرش را بالا میاورد...نگاهش بر گنبد طلایی رنگ قفل میشود...
ارام و با مکث میرود سمتش...
ترس وجودش را در بر گرفته...
مرد تیرکمان به دست، نزدیکش میشود...
چشمانش به مرد التماس میکنند که به او رحم کند
چشمش را از گنبد بر نمیدارد...
انگار میترسد که در این هیاهو
منبع ارامشش را گم کند...
پاهایش او را به سمت زاویه عشق میکشانند...
در اخرین لحظات... دیگر امیدی ندارد
مرد شکارچی نزدیک تر میشود
فرزندش را به یاد می اورد...
صدای شیرین بچه اهو در گوشش میپیچد...
اشک در چشمانش حلقه میزند...
شکارچی دستش را دراز میکند...
حرم کاملا نمایان است...
گنبد زیباییش را به رخ ماه میکشد...
مبهوت است...اما وجودش را ارامش در بر گرفته..
دیگر احساس تنهایی نمیکند....
ارام و توام با ترس زمزمه میکند:اقا؟؟
اشک از چشمانش فرو میریزد...
لبخند میزند...دیگر تنها نیست
چشمانش را می بندد و منتظر مرگ میماند...
خبری نیست...
ان دو مردمک ابی را که باز میکند...خیره میشوند..
مردی زیبا با ارامش در کنار شکارچی ایستاده...
بی اختیار زمزمه میکند:اقا؟؟؟
امید در دلش جوانه میزند...
اشک در چشمانش دو دو میزنداما نمی افتند...
نمازش را که میخواند با عشق حرم را نگاه میکند..
هنوز باورش نمیشود...ضامن اهو....او را بخشیده...
کمکش میکند...این را خوب میداند...
احساس کبوتری را دارد که از قفس ازادش کرده اند
مرد نورانی با ارامش حرف میزند...
اما اهو فقط نگاهش میکند...
محو زیباییش شده است...
به خود می اید...مرد نورانی میگوید برود..
نجات پیدا کرده؟؟...نگاهش میکند...و میخندد..
او ضامن این اهوی بی پناه شد
او ضامن ترسیده دلان است
اری...او ضامن اهوست...
اخرین نگاه را به حرم می اندازد...
عشق و ارامش در قلبش موج میزند
زمزمه میکند..هر انکه نیست در این حلقه زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید...
نگاهی دیگر بر ان مرد زیبا روی می اندازد...
نمیداند چرا...اما عجیب ارام است...
قلبش مالامال از عشق و محبت این انسان شده...
برای اخرین بار میگوید...
السلام علیک یا ضامن اهو...
و به سمت فرزندش میدود...
ارادتمند
مصطفی