سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام انکه نامش ارامش است...

اهنگران میخوند...

یاد سب هایی که بسیجی میشدیم..شمع شب های دو عیجی میشدیم..

میدونید این بیت یعنی چی؟؟؟

عراق تو منطقه دوعیجی بمب فسفری می انداخت

فسفر با اکسیژن ترکیب میشد و شعله ور میشد..

فسفر میچسبید به تن رزمنده ها و هیچ جوره هم کنده نمیشد..

و انها میسوختند و میسوختند....

صبح وقتی خورشید طلوع میکرد

باد.خاکست این بچه ها رو با خودش میبرد...

کی فهمید؟

کی دلش سوخت؟

کی میفهمه بچ بسیجی رو ک ش عملیات تیر خورد..

به دوستش گفت سرمو زیر اب کن و نزار بیارمش بالا..

به تیر تو بدنش اشاره کرد و گفت...

اگه ناله کنم‌عملیات لو میره..بچه ها قتل عام میشن...

و دقایقی بعد...

این اشکای دوستش بود که بی صدا رو بدن بی جون دوستش میریخت

 

این ادما عاشق بودن...

از خود گذشتند...گذشتند..گذشتند....

به قول حاج حسین یکتا

ما گیر یه قرون دو هزار این دنیاییم که یکی بیاد و نگامون کنه!!!

شهیدا شهوت شهادت خشکوندند و یوسف زهرا نگاهشون کرد..

ما در خود ماندیم...

ماندیم....

ماندیم....

شبتون مهدوی انشاءالله...التماس دعا دارم...

یا علی

مصطفی.

شادی روح شهدا صلوات

 

 






تاریخ : دوشنبه 95/9/29 | 7:58 عصر | نویسنده : مصطفی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.